loading...
روز به روز
admin بازدید : 35 چهارشنبه 30 بهمن 1392 نظرات (0)

اینقدر خیره میشدند به لحظه های شیرینمان

که اینـــک فقط خاطره های خوش عذابم میدهد

ولی من که به شوریِ چشم اعتقاد نداشتم...
.

.
خاطرات تو همانند دکتریست که

من بابت مریضی ام فقط به او سر میزنم !

جالب اینجاست که من هر روز مریضم و دکتر هم تسکین بلند مدّت نمیفهمد...
.

.
ﺁﺩﻡ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺩﺍﺭ

ﺩﯾﮕﻪ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺍﻭﻥ ﺁﺩﻡ ﺳﺎﺑﻖ ﻧﻤﯿﺸﻪ

ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ …
.

.
بیست طبقه لاف بزرگی است

برای مردن کافی است از ایوان یک خاطره پایین بپری
.

.
کاش خودت هم مثل خاطراتت

برای ماندن سرسخت بودی...
.

.
گـاهـی بــاید رفـت و بعضـی چیــزهای بردنـی را بـا خـود بــرد

مـثل یـــــاد مـثل غــرور و آنچــه ماندنـیست را جــا گــذاشت

مـثل خــاطره مـثل لبـخند

رفـتنت ماندنــی مــی شود وقتــی کـه نبــاید بـروی !
.

.
خطــر داشت امــا !

خاطرت می ارزید که از تـــو این همه خاطـــره بسازم !
.

.
باید یاد می گرفتم

از هر چیزی عشق و خاطره نسازم !

شاید منظورِ باران من و تو نبودیم
.

.
مرا که میشناسی

وسواس دارم

وقتِ رفتن تمام خاطرات را تا میکنم

میگذارم کنجِ گنجه

بویِ نفتالین که مشامشان را پر کند

تمامِ بیدها مجنون می شوند...!
.

.
به صدایت که معتاد شدم رفتی

حالا هر روز خاطره تزریق می کنم
.

.
بعضی وقت ها شریک تمام خاطراتت

فقط یک شماره ی خاموش است
.

.
هی لعنتــــی !

مـــن مــــــی روم !

تـــو مـــــی مــــانــی بــا دنـیــایـــی از خــــاطـــــرات

راســتـــی آن روز کـــــه دلـــــداده تــو شــــدم یــادت هست ؟

از آن جــا بـــه بـــعــدش را پـــاک کــــن !
.

.
اینجا کسی بر زمین افتاده

تو با خاطراتت از رویش رد شدی و رفتی
.

.
دیگر خودت هم برگردی نمیپذیرم !

من فقط با خاطراتت زنده ام ....!
.

.
همیشــــــــه مـی گفتنــــد

سختی ها نمک زندگیست

امــــا چــــرا کسی نفهمیـــــد نمک برای من که خاطـــــراتم زخمی ست

شور نیست مـــــزه درد می دهد
.

.
زندگی یعنی یک نگاه ساده

تنها چند خاطره و تنها چند لحظه

زندگی یعنی همین نگاهی به یک عکس ساده...
.

.
من برایت خاطره ساختم

امّا آخرش چه ؟

تمام زندگی ام را باختم...
.

.
مـَردُم چـه میفهمند

از قاب ِخالی ات کـنج اتـاقـم

خـاطـرات تـوست کـه ورق مـیـزند نـگـاهـم را بـه نـقـش آفــرینی....
.

.
یکی بیاید دست این خاطره ها را بگیرد ببرد گردش …

کلافه کرده اند مرا بس که نق می زنند به جانم …
.

.
تکثـــیر مـی ‌شـــونــد و نــمی ‌مــیرند
سلـــول ‌های خـــاطـــره‌ ات در مـــن...
.

.
این خاکستر که می بینی خاکستر سیگار نیست

خاطرات منند که هر شب با خودم دود می شوند
.

.
عابرانی که از کنارم می گذرند

مست عطر تنم می شوند و نامش را که می پرسند

دلم می لرزد چگونه بگویم خاطرات توست...؟
.

.
آقـــای شــهــردار!

بگویید انقـدرعوض نکـنند رنـــگــــ و روی ایـــن شـهر لعنتی را …

این پیاده روها ، میــدان ها ، رنگ و روی دیوارها

خــــاطـــراتــم دارنـــد از بـیـنــــــ مــی رونــــد . . .
.

.
مرا محکم تر در آغوش خود بگیر

من هنوز هم نمی خواهم تو را به دست خاطرات ” لعنتی ” بسپارم

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 76
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 12
  • آی پی امروز : 61
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 60
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 60
  • بازدید ماه : 60
  • بازدید سال : 131
  • بازدید کلی : 16,629
  • کدهای اختصاصی